ندای اسمانی

سبک زندگی اسلامی انسانی از دیدگاه قران و روایات

سبک زندگی اسلامی انسانی از دیدگاه قران و روایات

ندای اسمانی
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

اعتدال یا التقاط

پرده اول :
دوستی داشتم که می گفت ما در عروسی ها خیلی سخت گیری نمی کنیم ، مثلا یک شب در خوردن فلان چیز نباید سخت گرفت که حرام است و یا مثلا در پوشش خیلی مقید به رعایت بعضی از چیزها نیستیم

از او سوال کردم که در عزاداریها چگونه اید ؟( ایشان مال منطقه ای بود که عزاداریهای با شکوهی دارند )
گفت اتفاقا خیلی در عزاداریها با شور و شوق شرکت می کنیم ، و از هر لحاظ برای عزاداری کم نمی گذاریم ، گفتم خوب چرا اینگونه اید ، نه به آن عروسی و نه به این عزاداری ؟
گفت خوب ما در کارمان افراط نداریم ، هر چیزی جای خودش انسان باید در کارهایش اعتدال داشته باشد .

پرده دوم :
وارد خانه یکی از اقوام شده ام ، بعد از احوالپرسی و خوش بش ، بلند که می شود برود چای بیاورد یک لحظه به در و دیورا خانه نگاه می کنم ، در یک طرف تابلویی زیبا منقش به آیه « و إن یکاد الذین ...» و مقداری آن طرف عکسی منسوب به یکی از معصومین علیهم السلام ، و طرف دیگر عکس زنی نیمه عریان و ...
خوب لابد این هم اهل سخت گیری و بقولی افراط نیست او هم در کارهایش اعتدال دارد .

و...

این افراد ، مسلمانان زخمی و تیر خورده از تهاجم فرهنگی اند ،

که وظیفه افسران و سربازان جنگ نرم است که با تلاش و کوشش سعی در نجات این افراد از دست شیاطین جن و انس باشند , چه اینکه اگر این افراد به حال خود رها شوند , می رود که خون غیرت و دینش بالکل از روحشان خارج شده و بسان مرده ای متحرک و بی تفاوت در آیند , و بسان اجیر بی جیره و مواجب برای دشمن کافر باشند که کمر همت به ریشه کن کردن اسلام بسته .
اما اصل مساله یعنی فرق بین اعتدال و التقاط عرض می کنم :  گرامیان این دیدگاه هایی که عرض کردم التقاط است نه اعتدال

تبیین مساله :

در لغت التقاط ریشه اش کلمه لقط به معنای برداشتن و برچیدن چیزی است و به چیز برداشته شده لقطه گفته می شود و در اصطلاح ، التقاط گر به کسی گفته می شود که جزئی از مکتب را گرفته و با جزء دیگر مکتب یا دین دیگر تلفیق می کند .

به طور مثال مهندس مهدی بازرگان در کتاب «مذهب در اروپا» ، اروپائیان را در خط انبیا دانسته و مى‌نویسد:
حمام رفتن صبحگاه آنان که گاهى قبل از آفتاب انجام مى‌شود به منزله وضو و غسل، خواندن سرمقاله روزنامه را به منزله نماز خواندن، خواندن مقالات و اطلاعات دیگر این روزنامه‌ها را در حکم تعقیبات نماز. روزنامه نیم‌روز را خواندن و به اخبار گوش دادن، این مترادف است با صلاة الوسطى. کتاب بعد از ناهار را در حکم تعقیبات نماز ظهر، خوابیدن‌شان را همان هشت‌ساعت خوابیدنى‌که مؤمنان هم مى‌خوابند و مستحب هم هست. به قمارخانه و میخانه و رقاصخانه رفتنشان، البته اینها خیلى کم است. اینها قابل اغماض است. غیر قابل ملاحظه است. ورزش و تئاتر و موزه رفتن شبانه آنها در حکم امور مستحبى است.

در واقع چنین شخصی قائل به نوعی اومانیسم ( انسان محوری ) است ، یعنی خودش را محور حقائق قرار داده و هر چه را مطابق با میل اش باشد گرفته و هر چه را که مطابق با میلش نباشد رها می کند ،
از دیدگاه چنین شخصی مثلا همه احکام اسلام قابل عمل نیست ، و فقط آنچه را با میلش مطابق است را قبول دارد،

حال اگر مقداری منصف باشد مستقیم نمی گوید اسلام دین افراطی است بلکه می گوید باید انسان در زندگی اش اعتدال داشته باشد ، که مفهوم حرفش این است که اسلام دین معتدلی نیست .

لذا طرف می گوید ، به جوانها سخت نگیرید ، بگذارید آزاد باشند ، بگذارید خودشان راه خود را انتخاب کنند ، خوب دوست گرامی که این حرف را می زنی بچه های خودت را هم آزاد می گذاری دست به هر کاری بزنند و هر بدبختی مثل اعتیاد ، رابطه با جنس مخالف و ... را تجربه کنند بعد که سرمایه عمرشان به باد فنا رفت ، بنشینند ببینند کدام راه بهتر است تا آن را انتخاب کنند .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۲۰
.. جعفری

امام رضا علیه السلام و غول چراغ جادو

در افسانه های قدیمی داستانی به اسم غول چراغ جادو ، با دست کشیدن به چراغ جادو این غول ظاهر شده و همه خواسته های صاحب چراغ را بر آورده می کرد ،

متاسفانه برخی نگاهشان در توسل به اهل بیت علیهم السلام اینگونه است ، طرف که به حرم امام رضا علیه‌السلام می رود که تا با توسل به آن بزرگوار خواسته هایش را بر آورد ، اما وقتی بنابر دلایلی خواسته اش بر آورده نمی شود ، با حالت قهر تصمیم می گیرد به زیارت آن بزرگوار نرود یا اینکه خدای ناکرده از ارادتش به حضرت کم می شود .

در حالی که باید دانست ائمه معصومین علیهم السلام نماینده خداوندی هستند که علاوه بر قادر بودن و مهربان بودن ، حکیم نیز هستند .
غول چراغ جادو که در ابتدای نوشتار به آن اشاره شد ( صرف نظر از واقعی نبودن و خیالی بودن چنین چیزی ) فقط قادر به انجام کار بود و اینکه مطیع صاحب چراغ بود ، اما آیا خداوند هم باید مطیع ما باشد یا اینکه ما باید مطیع او باشیم ؟

صد البته که ما باید مطیع خداوند متعال باشیم ، نه اینکه که هر کاری را که خواستیم انجام دهیم و خداوند هم تابع خواسته های ما باشد و همه اسباب و وسایل را طبق خواسته های ما مهیا نماید ، زیرا این دیدگاه که همان دیدگاه اومانیستی و انسان محوری است که اصلا اعتقادی به مبداء و معاد ندارد و اگر هم خدایی را قبول کند ، خدایی را قبول دارد که نعوذبالله در حد غول چراغ جادو باشد .

اما از دیدگاه انسان موحد خداوند بسان طبیبی است که آگاه به امراض بوده و اگر چیزی می دهد یا اینکه چیزی را می گیرد همه از روی حساب و کتاب است ، لذا در رویت داریم از رسول گرامی اسلام صلی‌ الله علیه و آله که می فرماید :

یَا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ‏ کَالْمَرْضَى‏ وَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى فِیمَا یَعْلَمُهُ الطَّبِیبُ وَ یُدَبِّرُهُ بِهِ لَا فِیمَا یَشْتَهِیهِ الْمَرِیضُ وَ یَقْتَرِحُهُ أَلَا فَسَلِّمُوا لِلَّهِ أَمْرَهُ تَکُونُوا مِنَ الْفَائِزِین‏ .

یعنی : ای بندگان خدا شما مثل مریض هستید و خداوند بمثابه طبیب ، پس صلاح مریض در همان است که طبیب تشخیص داده و صلاح مریض در هر چه که دوست دارد نیست ، پس ای بندگان خداند تسلیم امر و مقدرات الهی شوید تا از رستگاران گردید

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۹
.. جعفری

اهل تلاش باشم یا اهل توکل و توسل ؟

ز آنجایی که انسان موجودی نیازمند خلق شده ، و در تمام شئون زندگی خود وابسته است ، در طول حیات زندگی خود همیشه نیازمند به پشتیبان می باشد .

با نگاهی به منابع اسلامی می بینیم که از دیدگاه اسلام نیز انسان موجودی نیازمند و محتاج می باشد که به تنهایی قادر به برآورده کردن نیازهای خویش نمی باشد ، مخصوصا که از دیدگاه اسلام انسان موجودی ابدی است و طبیعتا با این دیدگاه احتیاجات انسان بسیار بیشتر از مکاتب دیگری است که زندگی انسان را محدود به این دنیای مادی می دانند .

اما با این حال از دیدگاه اسلام ، انسان نه تنها باید احتیاجات امور مهم و عالی خود را از خداوند متعال طلب کند ، بلکه در امور دنیوی خود نیز سفارش به توکل و توسل به خداوند تبارک و تعالی می کند ، در این زمینه حدیثی قدرسی است درکتاب وسائل الشیعه ج 7 ص 32 حدیث 8534

أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِی عُدَّةِ الدَّاعِی قَالَ فِی الْحَدِیثِ الْقُدْسِیِ‏ یَا مُوسَى سَلْنِی‏ کُلَ‏ مَا تَحْتَاجُ إِلَیْهِ حَتَّى عَلَفَ شَاتِکَ وَ مِلْحَ عَجِینِکَ.

دراین حدیث قدسی خداوند متعال خطاب به حضرت موسی علیه السلام می فرماید : یا موسی همه احتیاجاتت را از خداوند بخواه حتی علف گوسفندت و نمک آش ات را

پر واضح است که توسل در عرض تلاش نیست ‌، یعنی این گونه نیست که انسان برای نیل به مطلوب و خواسته های خویش دو راه جداگانه در پیش رو داشته باشد ، یکی تلاش و کوشش و دیگری توسل .

خیر این گونه نیست ، بلکه توسل و دعا در طول تلاش و کوشش است ، به این معنا که از نظر انسان موحد در همان حال که باید از استعداد های و نعمت های الهی بهره ببرد ، در عین حال باید توجه داشت که همه این نعمت ها و اسباب مخلوق خداوند بوده ، و علت اصلی و سبب الاسباب خداوند است ، بطوری که همه این اسباب نیز با عنایت و اراده الهی است که موثرند ، و از خود هیچ ندارند .

از دیدگاه انسان موحد همه جهان پرتوی از نور الهی بوده که با اراده او خلق شده ، و با اراده او تدبیر می شود و انسان نیز باید هنگام استفاده از وسایل به این معنا توجه داشته باشد ، با این دیدگاه است که خداوند متعال در عین اینکه به حضرت موسی می فرماید نمک آش و علف گوسفند خود را از من بخواهد ، او را از تلاش برای بدست آوردن حاجاتش برحذر نمی دارد .

چرا که انسان اگر اسباب و وسایل را دید اما نظر به خالق آنها نداشت ، ناخود آگاه آنها را مستقل دیده و مبتلا به شرک می شود ، پس برای اینکه هم از نعمت و وسایل الهی باید استفاده کرد و در عین حال مبتلا به شرک نشد ، باید در همه حالات خداوند را همه کاره و ناظر به اعمال دانست و از او استمداد و یاری خواست و بقول حافظ
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست         راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۰۴
.. جعفری

به کجا می رویم ؟

تکه ای پارچه متبرک شده به حرم امام رضا علیه السلام وقتی می بینیم چه قدر برای ما ارزش دارد , و این نشان از ارادت به خاندان عصمت و طهارت است .

اما سوال این است که اگر تکه پارچه ای متبرک شده برای ما اینقدر ارزشمند , سخنان آن بزرگوارن در زند ما چگونه باید باشد ؟ آیا ارزش سخنان ائمه معصومین علیهم السلام که همانا شعاعی از نور ایشان و روشنایی است برای راهنمای بشر به سعادت ابدی و کمال نهایی به اندازه یک تکه پارچه متبرک نیست ؟

عدم توجه به این نکته است که کتابی مثل نهج البلاغه که از سوی بعضی از بزرگان به عنوان برادر کوچک قران یاد شده یا صحیفه سجادیه که امام راحل رحمت الله علیه از آن به عنوان قران صاعد ( بالا رونده ) یاد شده و هم چنین کتب روایی دیگر که  عمل به آنها موجب افزایش محبت و مودت به آن بزرگواران است , در میان ما این قدر مهجور است .

علاوه بر مهجوریت قران که خداوند متعال در آیه 30 سوره فرقان از زبان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید : « وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُور » یعنی : و پیامبر [درقیامت‏] مى‏گوید: پروردگارا! همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند , می بینیم سخنان معصومین و بالتبع یاد و نامشان هم نزد ما شیعیان مهجور است .

آیا آنقدر که امروزه پای تلویزیون , گوشی , اینترنت , تلگرام و ... وقت خودمان را که تمام سرمایه زندگی مان است مصرف می کنیم به همان اندازه نیز وقت خود را صرف در مطالعه , تأمل و تدبر در کلمات ثقلین که دو یادگار از پیامبر عظیم الشان اسلام هستند , می کنیم ؟

پس وا اسفاه روزی برسد که سرمایه عمر و استعداد خود را در راه بیهوده و باطل صرف کرده و غافل از وسایلی شده باشیم که خود خداوند متعال در قران کریم , سعادت انسان را در تمسک و چنگ زدن به آن وسایل معرفی کرده آنجا که در آیه 35 سوره مائده می فرماید : « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی‏ سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ »
یعنی : اى اهل ایمان! از خدا پروا کنید و دست‏آویز و وسیله‏اى [از ایمان، عمل صالح و آبروى مقرّبان درگاهش‏] براى تقرّب به سوى او بجویید و در راه او جهاد کنید تا رستگار شوی .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۲۴
.. جعفری

مصائب دنیا برای مومن

در حکمه 111 نهج البلاغه از قول امیر المومین می خوانیم که فرمود :« لو أحبّنی جبل لتهافت» .
یعنی اگر کوهی مرا دوست داشته باشد , متلاشی می شود .

از این کلام امام علیه السلام استفاده می شود که به کسی که حب اهل بیت علیهم السلام داده شود باید خود را آماج انواع مصائب و گرفتاریها قرار دهد .
شاید علت اش هم این باشد که کسانی که حب اهل بیت در دورن آنها باشد اهل حق بوده و اهل جهاد و جنگ با اهل باطل می باشند , لذا کسانی که اهل باطل و دنیا پرستی هستند , همیشه با مومنین و محبین اهل بیت سر جنگ دارند زیرا منافعشان با آنان در تضاد است , زیرا محبین اهل بیت اهل سازش و معامله با اهل کفر و نفاق نیستد

به همین خاطر است که اهل حق بخاطر سفید بودنشان هر گز با سیاهی سازش ندارند , بخلاف افرادی که می بینیم به ظاهر مسلمان و شیعه هستند اما چون انسان های خاکستری هستند , ( یعنی هم خدا را می خواهند و هم خرما را ) راحت با اهل باطل وارد معالمه و سازش می شوند , و در مقابل مومنینی را که راه حق را مستحکم می پیمایند را افراطی می نامند , و با عناوینی چون اعتدال  راه خود را توجیه و عقلائی جلوه می دهند , در حالی که با معیار قرار دادن رفتار و گفتار معصومین علیهم السلام مشخص می شود , آنچه که این اشخاص خاکستری ادعا می کنند التقاط است نه اعتدال .

نکته دیگر اینکه انسان در برخورد با مصائب و گرفتاریها است که پخته شده و رشد و کمال می یابد , لذا در کریمه 4 سوره بلد می خوانیم که خداوند می فرماید : « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد »
یعنی ما انسان را در سختی را و رنج آفریدیم , انسان در کوه نوردی زمانی که از کوه بالا می رود احساس رنج و سختی می کند , وگرنه کسی که به طرف سرپایینی و سقوط پیش می رود , نه تنها احساس سختی و رنج نمی کند بلکه با سرعت تمام و بی زحمت سقوط می کند   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۵
.. جعفری

فلسفه شکر از دیدگاه قران 2

در شناخت معنای نعمت به آیه اول سوره حمد اشاره شد که فرمود « الحمدلله رب العالمین »
یعنی ستایش مختص خدایی است که پروردگار جهانیات است و مختص بودن ستایش به الله تبارک و تعالی مختصرا بیان شد , و
روشن شد که هیچ حمدى از هیچ حامدى در برابر هیچ امرقابل ستایشی سر نمى‏زند مگر آنکه در حقیقت حمد خدا است، براى آنکه آن جمیلى که حمد و ستایش حامد متوجه آنست فعل خدا است، و او ایجادش کرده، پس جنس حمد و همه آن از آن خدا است.

 

اما اینکه چرا ستایش خداوند , به صفت ربوبیت اش نسبت داده شده در حالی که خداوند دارای اسماء و صفات بی شماری است باید گفت :

«رَبِّ» به کسى گفته مى‏شود که هم مالک و صاحب چیزى است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقیقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پس همه هستى حرکت تکاملى دارد و در مسیرى که خداوند معیّن کرده، هدایت مى‏شود.

با دقت در فرق یین کلمه معلم و مربی مشخص می شود که معلم کسی است که فقط به امر تعلیم شاگرد می پردازد و بس و خود شاگرد است که با همت خویش آنچه از معلم آموخته است را به کار بندد , بخلاف مربی , مربی وظیفه اش تعلیم صرف نیست , بلکه علاوه بر تعلیم آموزش نیز می دهد .

توضیح بیشتر : یک مربی اسب , برای اینکه اسب سرکش را رام کند , به دهانش افسار می زند و مدتی به او افسار زده و بدون اینکه سوارش شود , مدتی او را با افسار می گرداند تا کم کم به دستور پذیری عادت کند و ... تا اینکه سوارش شده و رامش می کند .

 در واقع خداوند متعال نقش معلم برای انسان را ندارد , بلکه نقش خداوند تبارک و تعالی در رشد و پرورش انسان نقش مربی است , تا انسان در سایه حوداث و دست انداز هایی که خداوند متعال در زندگی برایش ایجاد می کند پخته و رام حق شود , لذا از بعضی از حکما نقل شده : [1] من لم یؤدّبه و الداه أدّبه‏ اللیل‏ و النهار
یعنی : کسی را که والدینش تربیت اش نکرده باشند روزگار تربیت اش می کند .

با توجه به مطالب مذکور مشخص می شود که گرفتاریهای و مصائبی که انسان در دنیا به ان مبتلا می شود , همه الطاف الهی هستند که در جهت رشد و تکامل انسان می باشند , که با دارا بودن این دیدگاه یک انسان موحد در هنگام نعمت دچار غفلت و گناه می شود و نه در ابتلای به مصائب خود را می بازد , بلکه زینب گونه سنگین ترین مصائب را به زیباترین صورت می نگرد که درباره حادثه هولناک کربلا فرمود : ما رأیت الا جمیلا .

 



[1] صاحب بن عباد , سفینه البحار ج 5 ص 48

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۱۳
.. جعفری

فلسفه شکر از دیدگاه قران

شاید این سوال در ذهن خیلی باشد که خداوند متعال چه نیازی به شکر ما دارد , و اینکه ما شاکر نعمت های الهی باشیم یا نه , چه تاثیری در مقام کبریایی الهی دارد ؟

سوال بالا موقعی اهمیت مضاعف پیدا می کند که طبق آموزه های دینی کارهای خیری که در حق دیگران انجام می دهیم نباید به خاطر انتظار تشکر از دیگران بوده بلکه باید برای کسب رضایت الهی باشد , در حالی که می بینیم در خود قران و روایات تاکید فراوانی بر لزوم شاکر بودن بندگان الهی در برابر نعم الهی شده است .

شاید  ابتدای سوره فاتحه الکتاب « الحمدلله رب العالمین » تا حدودی گویای جواب سوال مذکور باشد .

در این آیه ابتدا باتوجه به اینکه ال الحمد ال جنس بوده نشان دهنده آن است که هر چیز و کاری که در جهان خیری برای ما دارد که قابل ستایش و تشکر است مربوط به خداوند است , به عنوان نمونه مثلا وقتی از یک تکه کاغذ از دیگری برای نوشتن یادداشت می گیریم , همین کار ساده شکرش در واقع برای خداوند است به این صورت که :
اولا : موادی که کاغذ از آن ساخته شده را که آفریده از آب و درخت و آهک و هر چیزی که در سخت کاغذ دخیل است ؟
ثانیا : زبانی که با آن زبان درخواستت را مطرح می کنی مخلوق چه کسی است ؟
ثالثا : گوشی که در خواست تو را شنید و پاسخ داد چه کسی آفریده ؟
رابعا : عضلات و قدرتی که در آن برای گرفتن و دادن کاغذ استفاده شد از آن کسیت ؟

و هزاران نکته دیگری که در این کار ساده نهفته است همه و همه از طرف خداوند است , و قس علی هذا فعلل و تعفعلل , لذاست که خداوند در آیه 18 سوره نحل می فرماید : « وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»
یعنی : و اگر نعمت هاى خدا را شماره کنید، هرگز نمى‏توانید آنها را به شمار آورید

نکته دیگری که در آین کریمه وجود دارد در ادامه سوره است که حمد را به صفت ربوبیت خداوند نسبت می دهد , از آنجا که خداوند متعال دارای اسماء و صفات فراوانی است که مثلا هزار تا از این صفات در سوره جوشن کبیر مطرح شده است , این سوال پیش می آید که چرا حمد به این صفت خداوند نسبت داده شد که انشاء الله در جلسه بعدی بحث مطرح خواهد شد .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۲۶
.. جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم

از آنجا که ابتدای هر کار و امری و انتهایش به خداوند تبارک و تعالی بر می گردد , بطوری که یکی از صفات خداوند هو الاول و الاخر می باشد , لذا شایسته است یک انسان موحد که همه نیرو قوه موجود در جهان را از خدا می داند ( لا حول و لا قوه الا بالله ) ابتدای کارش به اسم خداوند تبارک و تعالی باشد .

روایتی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم داریم که می فرماید : « کل أمر ذی بال لم یبدأ فیه باسم الله فهو أبتر »
یعنی هر کار و امر مهمی که با یاد خداوند متعال شروع نشود ابتر و بی نتیجه بوده و آن کار به سرانجام نمی رسد .

از آنجا که از دیدگاه انسان موحد همه عالم به ثان مجموعه واحدی است که توسط خداوند تبارک و تعالی با هدف آفریده شده کما اینکه به این مطلب درقران کریم در آیه 115 سوره مومنون بصورت استفهام انکاری اشاره شده : « أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»  
یعنی : آیا پنداشته‏اید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم، و اینکه به سوى ما بازگردانده نمى‏شوید؟
لذا انسان موحد برای آنکه کارهایش رنگ خدایی داشته باشد باید کارهایش نیز با یاد و نام خدا باشد , که کمترین اقدام برای خدایی شدن کارها این است که هر کاری با یاد و نام خداوند شروع شود .

علامه طباطبایی در کتاب گرانسنگ المیزان ج 1 ص 16 در ذیل تفسیر آیه اول سوره حمد به نکته جالبی در مورد بسم الله اشاره می فرماید ؛ ایشان در این باره می فرماید :
خداوند در آیه 15سوره مائده هدف از انزال قران را هدایت بشر می داند «
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ » یعنی همانا از جانب خدا براى (هدایت) شما نورى (عظیم) و کتابى آشکار آمد

و هم چنین آیاتى دیگر، که خاصیت و نتیجه از کتاب و کلام خود را هدایت بندگان دانسته، فهمیده میشود: که آن غرض واحد هدایت خلق است،
پس در حقیقت هدایت خلق با نام خدا آغاز شده، خدایى که مرجع همه بندگان است، خدایى که رحمان است، و به همین جهت سبیل رحمتش را براى عموم بندگانش چه مؤمن و چه کافر بیان مى‏کند، آن سبیلى که خیر هستى و زندگى آنان در پیمودن آن سبیل است.

این ابتداء به نام خدا نسبت به تمامى قرآن بود، که گفتیم غرض از سراسر قرآن یک امر است، و آن هدایت است، که در آغاز قرآن این یک عمل با نام خدا آغاز شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۱۲
.. جعفری

جواب یک شبهه : میزان تاثیر و نفوذ غرب در کشورهای اسلامی

آیا نوع لباس روحانیت از طرف انگلیس طراحی شده است

یک نوع مبالغه ای در این حرف وجود دارد , ابتدائا عرض کنم که این که دنیای استکبار بطور اعم و انگلیس در سالهای گذشته بطور خاص در همه شئون مسلمانان دخالت داشته جای هیچ گونه تردیدی نیست , که این را می توان از بسیاری از اسنادی که بعدا توسط جاسوسان ( مثل خاطرات مستر همفر ) بر ملا شد و کسانی که بعدها تشتشان از آسمان افتاد و معلوم شد وصل به بیگانه بودند , مثل ارتباط سید کاظم شریعتمداری با سفارت آمریکا طبق اسناد کشف شده از سفارت امریکا , این دخالتها جای هیچ گونه تردیدی نیست ,

اما یک نکته دقیقی اینجا وجود دارد که بیانش خالی از لطف نیست

یک نوع مبالغه گویی عوامانه در بین مردم وجود دارد , که شایسته نیست روحانیتی که همیشه سرمدارا بصیرت زایی و روشنفکر به معنای واقعی بوده ( نه روشنفکران وابسته ) مبتلا به این نوع مبالغه گویی باشد , به عنوان نمونه دو مبالغه ای که در بین مردم در تاریخ اشاره شده و الان هم برخی معتقد اشاره کنم

یکی که می گویند عمود خیمه حضرت عباس 25 متر بوده یعنی به اندازه ساختمان 24 طبقه !!!!

دیگری می گویند که زمانی که ابوعلی سینا در اصفهان بوده صدای چکش مسگرهای کاشان را می شنیده , که احتمالا در گوشش رادار زاسلون روسیه نصب بوده !!!که جزء قوی ترین رادارهای جهان است .

این نگاه عوامانه یک طرف که باعث شده در مورد قدرت انگلیس چنان اغراق کنند که بگویند خود امام خمینی را هم انگلیس سر کار اورده و حتی مرگ بر انگلیس را هم خود انگلیس در بین مردم رواج داده , بطوری که کم کم انسان شک می کند که نکند اصلا پیامبران هم نعوذبالله عوامل انگلیس بوده !!!

از طرف دیگر خود کشورهای غربی هم بدشان نمی اید که برای اینکه سرویس های جاسوسی خود را قوی نشان دهند اینگونه شایعات را رواج دهند .

لذا بعضی از اسنادی را که بعد از 40 سال از بایگانی خارج می کنند یک علتش همین است که می خواهند بگویند ما حوسمان خیلی جمع است

یا مثلا همین سایت ویکی لیکس که خیلی وقتها حرفهای درست هم می زند و خیلی وقت ها هم به ضرر مقامات غربی مطالبی منتشر می کند , کاملا تحت کنترل آنهاست که از این طریق که مثلا یک سایت مستقلی است از طریق این سایت گاها افکار عمومی را از دور کنترل می کنند که در این زمینه خیلی مباحثی است که فکر می کنم همین مقدار در جواب سوال کافی باشد

 

موضوع : اینکه چرا قران می فرماید شیطان از کافران بود و نمی فرماید کافر شد در حالی که شیطان قبل از امتحان سجده بر انسان , عابد بوده

د عرفت أن قوله تعالى: وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ، فیه دلالة على وقوع أمر مکتوم ظاهر بعد أن کان مکتوما، و لا یخلو ذلک عن مناسبة مع قوله: أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِین َ حیث لم یعبر أبى و استکبر و کفر

جناب علامه طباطبایی در تفسیر گرانسگ المیزان ج 1ص 122 می فرماید

اینکه در آیه قبل فرمود هیچ چیز از شما ( چه ظاهر چه باطن ) پنهان نیست , دلالت دارد بر اینکه هر امری نزد خدا آشکار است ولو اینکه واقع نشده باشد , و بعد از آنکه واقع شد ظاهر می شود و همه آگاه می شوند ( به عبارت ساده تر خداوند به هر چیزی قبل از وقوع اش آگاه است )

بعد علامه می فرماید , به سبب این مطلب است که خداوند می فرماید شیطان از کافران بود , یعنی می دانستم که کافر است ,لذا نفرمود شیطان از دستور من سرپیچی کرد و استکبار نمود وکافر شد , بلکه می فرماید از کافران بود , منتهی این مطلب را خداوند که علام الغیوب است می دانست و بعد از امتحان الهی این امر آشکار شد و دیگران نیز فهمیدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۶
.. جعفری

نگارنده : محمد حسن قالبی

یکی از نکاتی که در تربیت از اهمیت ویژه ای بر خوردار است این است که باید دختر ها را دختر تربیت کرد و پسر ها را پسر .

انچه اسلام از ما می خواهد نه زن سالاری است و نه مرد سالاری بلکه هر کس باید در جایگاه خودش قرار بگیرد و تربیت شود .ان چیزی که در نظام خانواده مطرح است این است که پسر ها را باید برای کار در بیرون خانه و مدیریت خانواده تربیت کرد و دختر ها را برای ایفای نقش مادری و مدیریت خانه . یکی از مشکلاتی که بعد ها ممکن است دامن گیر فرزندانمان شود این است که دختر ما پسرانه تربیت شود و پسر ما دخترانه . فلذاست که گفته میشود جنسیت نیاز به پرورش دارد و تربیت هم یعنی شکوفائی استعداد های بالقوه . یعنی برای ایجاد تربیت مناسب در فرزندانمان باید ویژگی های مثبت پسر و یا دختر را بشناسیم و ان ها را در فرزند خود احیاء و تقویت نمائیم .

شاید بشود گفت که صد ها تفاوت روحی بین دختر و پسر وجود دارد که انها را برای تربیت متمایز می کند .

اگر بخواهیم روحیات زنانه و مردانه در هر جنسیت به طور صحیح و کافی وجود داشته باشد بهترین دوران برای پرورش ان دوران کودکی است .

بسیاری از مشکلات خانواده ها به خاطر همین است که مثلا زن روحیه زنانه ندارد . در این حالت هم شوهرش اسیب می بیند و نیاز هایش تامین نمی شود و هم این که این زن نمی تواند به خوبی نقش مادری را برای فرزندانش ایفا کند . مرد هم به همن صورت است ، نه می تواند شوهر خوبی برای همسرش باشد و نه این که پدر خوبی برای فرزندانش بشود .

حال سوال اینجاست که چگونه باید فرزندمان را صحیح تربیت کنیم ؟

اولین قدم این است که ویژگی های دختر و پسر را دقیق بشناسیم .

ما در هر نوشتار به چند مورد از این ویژکی های متفاوت می پردازیم .

1-دختر ها در کار های خود ظرافت کاری زیادی دارند اما بلعکس پسر ها ظرافت رفتاری ندارند .

فلذا باید در بازی های بچه ها توجه کنیم . دختر ها باید بازی هایشان همراه با ظرافت باشد و بلعکس بازی پسر ها بدون ظرافت باید انتخاب شود. هنگامی که در روایات از ورزش های مردانه و پسرانه صحبت می شود توصیه می شود که به پسر ها اسب سواری و تیر اندازی اموزش داده شود .

چون بازی های بچه ها روحیه و شخصیت انها را تشکیل می دهد فلذا بسیار مهم است که فرزند ما به چه بازی مشغول می شود . این است که می بینید معمولا دختر ها دوست دارند عروسک به دست بگیرند و ان را بخوابانند و به همه بگوید سکوت کنید تا عروسکم بخوابد ، بعد بروند و اشپزی کنند تا هنگامی که عروسکشان بیدار شد به او غذا بدهد . اما بر خلاف این روحیه پسر دوست دارد بدود ، شلوغ کند ، بپرد و .... و هیچ ظرافتی در کار او وجود ندارد .

این روحیه به طور کلی در فرزندان وجود دارد اما گاهی عوامل محیطی باعث می شود که پسر و یا دختر این روحیه را از دست بدهد و روحیه مخالف پیدا کند . این پدر و مادر هستند که باید مراقبت کنند و نگذارند که روحیه مورد نیاز فرزندشان از انها سلب شود .

ادامه دارد .....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۲۱
.. جعفری